سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تحقیق

حسن و قبح عقلی

حسن و قبح عقلى :مساله حسن و قبح ذاتى و عقلى ازبحثهاى مهم و ارزشمندى است که براى‏خود پایگاهى در علومى همچون علم کلام،علم اخلاق و علم اصول دارد. این مساله ازمسائل مهم و زیر بنایى علم کلام است که‏در عین حال مى‏توان از آن در پاره‏اى ازعلوم بهره گرفت و به عنوان اصل موضوعى‏و قاعده ثابت‏شده در علم کلام، از آن‏استفاده برد مانند علم اخلاق و علم اصول.

بطور کلى اصولى که اختلاف محیط وتمدن و گوناگونى عادات و تقالید،خدشه‏اى بر آن وارد نسازد و از دوام وثبات آن نکاهد، از این مساله سرچشمه‏مى‏گیرد; به تعبیر دیگر اگر یک اصل‏اخلاقى زیباست، همواره زیباست و اگرزشت است تا ابد زشت است.

بدون اعتقاد به حسن و قبح عقلى وذاتى ارزشهاى اخلاقى نسبى مى‏شوند واندیشه ثبات و دوام در آن خیالى بیش‏نخواهد بود.

آنچه در این مختصر نگارنده را به طرح‏این موضوع و مساله برانگیخت، زیربنایى‏بودن مساله تحسین و تقبیح عقلى نسبت‏به‏بسیارى از مسائل کلامى بود که امید است‏مورد توجه محققان و جویندگان این مساله‏واقع شود.

تعریف حسن و قبح
تعاریف زیادى براى حسن و قبح ارائه‏شده است، اما به نظر مى‏رسد تعریف زیربراى آن مناسبتر باشد:

هر فعل اختیارى که تصور شود، به یکى‏از دو صفت‏حسن یا قبیح، متصف مى‏گردد;یعنى هم فعل است و هم صفتى زاید دارد،که‏نیک است‏یا بد; و فعل حسن یا نیکو آن‏است که از نظر شرع کیفر و عقاب ندارد وفاعل آن از نظر عقلى مذمت نمى‏شود.

این نوع فعل نیز چهار قسم است :واجب، مستحب، مکروه و مباح.

فعل قبیح یا بد آن است که مرتکب آن‏مذمت و ملامت‏شود و سزاوار جزاى بدگردد و جزاى بدى چون از حق صادر شود،آن را عقاب خوانند، و فعل قبیح یک قسم‏است و آن حرام مى‏باشد.

شک نیست که هر عاقلى که به مرتبه‏رشد و تشخیص رسیده باشد حکم به بدى‏ظلم و قبح آن، و حسن و خوبى عدل مى‏کند;خواه آن عاقل مسلمان و در زمره اهل‏اسلام و از اهل شرایع باشد یعنى دین‏به او رسیده باشد، و خواه بر فرض،هرگز نام اسلام را نشنیده و حتى ازکسانى باشد که دین به‏او نرسیده‏است.

معانى حسن و قبح
حسن و قبح به سه معنى به کارمى‏رود:

الف - هر صفت کمالى را حسن وهر صفت نقصى را قبیح گویند; مانندعلم و جهل.

ب - هر چه ملایم و سازگار با طبع‏باشد حسن است; مانند لذائذ. ومنافى و ناسازگار با طبع را قبیح نامند;مانند آلام.

ج - هر فعلى را که فاعل مختار آن‏مستحق مدح و ستایش در دنیا ومستحق ثواب در آخرت باشد، حسن‏گویند و هر فعلى را که فاعل مختار آن‏مستحق مذمت و نکوهش در دنیا ومستحق عذاب در آخرت باشد، قبیح‏نامند.

تعریف حسن و قبح از نظر خواجه‏نصیرالدین طوسى
کارها منقسم به حسن و قبیح یعنى‏خوب و بد و زیبا و زشت مى‏شود.زیبایى و زشتى را معانى گوناگونى‏است: یکى آنکه، کارى یا چیزى‏سازگار با خوبى و ناسازگار با بدى‏باشد، دیگر آنکه کار یا چیز کاملى‏توصیف به خوبى و چیز ناقصى‏توصیف به زشتى شود. در اینجا مراداین دو معنا نیست، بلکه مراد آن خوبى‏کردار است که عامل آن سزاوارنکوهش‏و عقاب نباشد و بدى است که‏عامل‏آن سزاوار نکوهش‏و عقاب‏باشد.

در نزد اهل سنت و جماعت هیچ‏چیزى از افعال جز به حکم شرع حسن‏و قبیح نیست. (?) بطورى که گفته‏اند: " الحسن ماحسنه الشارع و القبح ما قبحه الشارع "

تعریف حسن و قبح از نظر تفتازانى
حسن و نیکو بودن افعال، کارهاى‏ستوده این جهان است که در آن جهان‏موجب ثواب آخرت گردد. قبیح وزشت، کارهاى ناستوده و نکوهیده‏اى‏هستند در این جهان، که موجب عقاب‏در آخرت مى‏شوند. در نتیجه کارهاى‏نیکو و حسن به رضاى خداى تعالى‏است و افعال قبیح و زشت، به رضاى‏او نیست و موجب ناخشنودى اومى‏باشد. (?)

مصلحت و مفسده:
براى روشن‏تر شدن مبحث‏حسن‏و قبح و بررسى نظریات مختلف دراین زمینه و به دلیل اینکه در نظربسیارى، حسن و قبح افعال دایر مدارمصالح و مفاسد است، به توضیح این‏دو مى‏پردازیم.

مصلحت و مفسده عبارت است ازفواید یا ضررهایى که بر فعل مترتب‏مى‏شود که از آن به علت غایى تعبیرمى‏کنند و در تصور، مقدم و در وجود،مؤخر است; مثلا فایده‏اى که برساختن تخت‏یا صندلى مترتب‏مى‏شود و عبارت از نشستن روى آن‏مى‏باشد، مصلحت این فعل است وتصور آن بر فعل مقدم است; زیرا نجاراول فایده آن را در نظر مى‏گیرد وسپس به ساختن آن اقدام مى‏کند ولى‏وجود آن بعد از فعل محقق مى‏شودزیرا پس از آنکه ساخته شد بر روى آن‏مى‏نشیند. (?)

اقسام حسن و قبیح:
حسن و قبیح را به چند وجه‏مى‏توان تقسیم نمود:

وجه اول - فعل حسن اگر داراى‏مصلحت و خالى از مفسده باشد،حسن صرف است و اگر مصلحت آن‏بر مفسده‏اش اقوى باشد، حسن مطلق‏است. فعل قبیح نیز اگر داراى مفسده وخالى از مصلحت‏باشد، قبیح صرف واگر مفسده‏اش بیش از مصلحتش‏باشد، قبیح مطلق است.

وجه دوم فعل حسن هرگاه داراى‏مصلحت ملزمه باشد، واجب است; به‏این معنى که فواید دنیوى یا اخروى رامتضمن باشد که موجب لزوم آن گرددو ترکش باعث ضرر و خسران در این‏جهان و جهان دیگر باشد مانندواجبات عقلى چون استعمال دوا براى‏مریض و واجبات شرعى چون نماز وروزه، و هرگاه داراى مصلحت راجح‏و غیر ملزم باشد مندوب و مستحب‏است‏به این معنى که فعلش داراى‏رجحان باشد ولى ترکش مشتمل برضررى که وجوب آن را ایجاب کند،نباشد نظیر مستحبات شرعى.

فعل قبیح: حرام است اگر داراى‏مفسده ملزمه باشد یعنى داراى ضرردنیوى یا اخروى یا هر دو باشد به‏حدى که موجب لزوم ترک آن شود;مانند محرمات عقلى و شرعى چون‏قتل نفس و زنا.

مکروه است اگر داراى مفسده غیرملزمه باشد یعنى ترکش رجحان داشته‏باشد ولى فعلش شامل ضررى که‏موجب حرمت آن شود نباشد مانندمکروهات شرعى.

مباح فعلى است که به جا آوردن آن‏و ترکش یکسان باشد و فاضل مقدادآن را در زمره فعل حسن شمرده ولى‏ظاهرا این طور نیست زیرا نفس مباح‏خالى از هرگونه مصلحت دنیوى واخروى است و اگر قبیحش نگویندحسن هم نخواهند نامید و علت اینکه‏فاضل مقداد مباح را از افراد حسن‏شمرده این است که ملاک حسن و قبح‏را تنفر یا عدم تنفر عقل از آنچه بر فعل‏مترتب است دانسته و چون مفسده‏اى‏که موجب تنفر عقل باشد بر فعل مباح‏مترتب نیست، لذا آن را از افراد حسن‏محسوب نموده است، ولى مجرد تنفرعقل براى فعل حسن فعل کافى‏نیست، بلکه تمایل هم لازم دارد وتحقیق در این مقام این است که هرفعلى در صورت تحقق یافتن سه امر، حسن خواهد بود:

اول - داراى مصلحت ملزمه یاراجحه باشد.

دوم فاعل با انگیزه و قصد آن‏مصلحت را به جا آورد; زیرا اگر به‏قصد ترتب آن مصلحت را به جانیاورد، حسن نخواهد بود اگر چه آن‏مصلحت‏بر وى مترتب شود; مثل زدن‏یتیم که اگر به قصد تادیب باشد، حسن‏و اگر به‏قصد ظلم باشد، قبیح است ولواینکه تادیب هم بر آن مترتب شود.

سوم فاعل، مختار باشد; بنابراین‏اگر از روى قهر یا جبر به جا آورد،حسن نمى‏باشد ولو مصالحى نیز بر آن‏مترتب شود. (?)

حالات و اقسام مختلف ارتکاب‏قبیح ازنظر خواجه نصیرالدین طوسى
کار قبیح یا زشت از سه قسم خالى‏نیست:

اول - شخص خود را ملزم نکرده‏است که مردى پارسا و نیکو کار باشدو باک از آن ندارد که وى را ملامت‏یامذمت کنند، یا در کیفر کار زشت‏خویش شکنجه و عذاب ببیند.

دوم - نداند کارى زشت و قبیح‏است و نادانسته مرتکب شود.

سوم - حاجت، او را به کار زشت وادارد و در خداى تعالى هیچ یک از این‏سه احتمال نیست.

در طریقه فلاسفه و حکما خداوندتعالى عین وجود است و وجود عین‏خیر است و شر عدم است و آنچه‏خداى مى‏دهد وجود است; پس ازفاعل خیر جز نکویى ناید و هر عملى‏که شر و قبیح پنداریم چون درست‏بنگریم متضمن خیر و مصلحتى است‏و نیز گفته‏اند آنچه را ما شر و قبیح‏پنداریم مقصود بالعرض است‏یعنى‏شر را براى خیرى که از آن بهتر وبیشتر است انجام مى‏دهند; چون ترک‏کردن نفع کثیر براى شر قلیل، شر کثیراست و هرچه نیکو باشد خداوندتعالى به خوبى آن عالم است و آن راایجاد خواهد کرد و ترک ایجاد آن بخل‏و ظلم است. (?)

مقصود از ذاتى بودن حسن و قبح‏چیست؟
مقصود از ذاتى در عنوان مساله‏همان عقلى است، یعنى خود در درک‏حسن و قبح بدون استمداد از خارج‏حسن و قبح افعالى را درک کند ومقصود این است که حسن و نیکو وقبیح و زشت‏به خودى خود نیکو وزشت است; خواه آن که شرع به آن‏حکم کرده باشد یا نکرده باشد، مانندنیکى ، راستى، بدى و دروغ.

عقل در ادراک این امور استقلال‏دارد و به تنهایى و قبل از اینکه از شرع‏چیزى به او رسیده باشد، قادر به درک‏و تشخیص آنهاست; از این رو حسن وقبح ذاتى به نام حسن و قبح عقلى نیزخوانده مى‏شود و از آن تعبیر به‏مستقلات عقلیه مى‏شود. جمیع ذوى‏العقول از کافه طوایف، خواه امم‏متشرعه و ارباب ملل و خواه قائلان به‏نفى شرایع در حسن عدل و قبح ظلم،به این معنى که ذکر شد معترفند و آن‏را قبول دارند و از احدى در هیچ‏عهدى منقول نشده که متصف به عقل‏متعارف باشد، و معنى عدل را بداند ومع ذلک عدل را قبیح بشمارد، یا حسن‏نداند و همچنین ظلم را حسن بداند یاقبیح نداند. (?)

ویژگى هاى حسن و قبح ذاتى چیست؟
ویژگى حسن و قبح ذاتى عبارت است از:

?- خرد در حکم خود مستقل وباصطلاح خودکفاست.

?- خرد در حکم خود بى‏نیاز ازتعلیل خارج از ارکان قضیه است و تنهادرک موضوع (عدل) و محمول(حسن) و نسبت (که از مقایسه آن بانفس والا سرچشمه مى‏گیرد) کافى دراذعان به نسبت است و شان این نوع‏قضایاى عقل عملى شان قضایاى اولیه‏در عقل نظرى است; مانند "کل از جزءبزرگتر است". (?)

نظر امامیه و پیروانشان از جمله معتزله
امامیه و معتزله که در کتب کلامى‏به "عدلیه" تعبیر مى‏شوند، معتقدندحسن و قبح افعال ، عقلى است وافعالى هستند که حسن و قبحشان به‏ضرورت عقل، مشخص و معلوم‏است; مانند علم ما به حسن و خوبى‏صدق نافع و قبح و بدى دروغ مضر که‏هیچ عاقلى در این مورد شکى ندارد.

و نیز افعالى هستند که حسن و قبح‏آنها اعتبارى است; مانند قبح صدق‏مضر و حسن دروغ نافع و نیز افعالى که‏عقل از علم به حسن و قبحشان عاجزاست که در این صورت به وسیله شرع‏براى عقل روشن مى‏شود مانندعبادات. (?)

امامیه و معتزله مى‏گویند: شارع به‏حسن و قبح افعال حکم بکند یا نکند،عقل حسن و قبح ذاتى آنها را درک‏مى‏کند. معتزله بشدت طرفدار حسن‏و قبح ذاتى عقلى شدند و مساله‏مستقلات عقلیه را طرح کردند و گفتندما بالبداهه درک مى‏کنیم که افعال ذاتامتفاوتند و بالبداهه درک مى‏کنیم که‏عقول ما بدون اینکه نیازى به ارشادشرع داشته باشد، این حقایق مسلم رادرک مى‏کند. (?)

و چون این حکم در سرشت آدمى‏نهفته است وقتى به شخصى مى‏گوییم"اگر راست‏بگویى یک دینار مى‏گیرى‏و اگر دروغ نیز بگویى باز یک دینارمى‏گیرى و این امر نسبت‏به او یکسان‏باشد، او به مجرد عقل خود به راستى‏میل مى‏کند. (??) همچنین عدلیه مى‏گویند: افعالى‏که از طرف شارع نسبت‏به‏آنها امر یانهى وارد شده‏از سه قسم خارج‏نیست:

اول - مستقلات عقلیه، یعنى افعالى‏که عقل مستقلا حسن یا قبح آنها رادرک مى‏کند اگر چه از سوى شرع‏حکمى درباره آنها نرسیده باشد مانندحسن احسان و قبح ظلم.

دوم امورى هستند که عقل پس ازبیان شرع حسن یا قبح آنها را درک‏مى‏کند مانند قبح ربا.

سوم امور تعبدى، که کاشف‏حسن و قبح آنها امر یا نهى شارع است‏مانند حسن روزه آخر ماه رمضان وقبح روزه اول ماه شوال. (??) از نظر آنها بطور کلى کارها داراى‏حسن یا قبح است; مثلا راستى، امانت‏و احسان، نیکو و بایستنى است ودروغ و خیانت، زشت و نبایستنى‏است و فاعل قادر این افعال به خاطرانجام حسن در نزد عرف مستحق مدح‏و در نزد خدا مستحق ثواب باشد و به‏خاطر انجام قبیح در نزد عرف مستحق‏مذمت و نکوهش و در نزد خدامستحق عقاب باشد.

و فعل را فى نفسه قطع نظر از واردشدن به شرع، جهت‏حسنى و جهت‏قبحى مى‏باشد که موجب مدح و ثواب‏و مذمت و عقاب مى‏گردد و آن جهت‏را گاه هست که به بدیهیه عقل ، همه‏کس او را مى‏داند، مانند نیکى راست‏گفتن که نفع رساند و قباحت و بدى‏دروغ گفتنى که ضرر رساند و گاه‏هست که آن جهت‏به فکر معلوم‏مى‏شود; مانند راستى که به کسى‏ضرر رساند مثل سخن‏چینى کردن که‏باعث دشمنى مردم مى‏شود، یادروغى که نفع رساند، مثل دروغى که‏براى اصلاح میان دو کس باشد; پس‏در مورد اول راست گفتن قبیح است ودر مورد دوم دروغ گفتن نیکو و خیراست ولیکن قبح آنها در اول و حسن‏آنها در ثانى بعد از نظر و فکر معلوم‏مى‏شود، و گاه هست که عقول مردم ازفهم آنها عاجز است، لیکن بعد ازورود از شرع حسن و قبح آنها رامى‏دانند. (??)

نظر اشاعره در مورد حسن و قبح
اشاعره قایلند به اینکه حسن وقبحها شرعى هستند و عقل اصلاحکم به حسن یا قبح افعال نمى‏تواندبکند بلکه حکم آنها به عهده شرع‏است و آنچه را که آن(شرع)، حسن‏شمارد، حسن و آنچه را که قبیح‏شمارد، قبیح است. (??) آنها معتقدند که تمام افعال در نظرعقل یکسان است و بکلى حسن و قبح‏عقلى و مصلحت و مفسده را انکارمى‏نمایند و مى‏گویند اگر مثلا شرع به‏ظلم و اسائه و کذب، امر و از عدل وصدق و احسان، نهى کرده بود آنها راحسن و اینها را قبیح مى‏دانستیم. (??) متکلمان در معناى سوم حسن وقبح که عبارت بود از ستایش براى کارنیک در این دنیا و ثواب براى آن درآخرت و مذمت و نکوهش براى کارقبیح و زشت در این دنیا و عذاب وعقاب براى آن در آخرت اختلاف‏کرده‏اند و اشاعره نیز از جمله مخالفان‏هستند و مى‏گویند در عقل چیزى که برحسن و قبح این معنى دلالت کندنیست‏بلکه دلالت‏شرعى است وآنچه را که شرع تحسین کند و نیکوبشمارد، پسندیده و هر آنچه را که‏تقبیح کند و ناپسندیده انگارد، آن چیزیا کار ناپسندیده است و در نفس الامرهیچ چیز حسن یا قبیح نیست. (??) بطور کلى اشاعره حسن و قبح راامورى نسبى و تابع شرایط خاص‏محیط و زمان و تحت تاثیر یک سلسله‏عوامل از قبیل تقلید و تلقین دانسته، ونیز عقل را در ادراک حسن و قبح تابع‏راهنمایى شرع مى‏دانند. (??)

وضع سه معنى براى حسن و قبح‏از طرف یکى از اشاعره
اول - به معنى کمال و نقص و آن درصفات است نه در افعال، به معنى‏موافقت غرض و عدم آن، و آن درافعال یافت‏شود و عقلى است که دراین مساله اختلاف و نزاع وجود ندارد.

دوم حسن و قبح در احکام‏الله‏یعنى استحقاق ثواب اخروى یا عقاب‏اخروى، و این مساله است که محل‏نزاع است و نمى‏تواند عقلى باشد،زیرا عقل نمى‏داند که به کدام فعل‏مى‏تواند مستحق ثواب اخروى یاعقاب اخروى باشد و جوابش آن‏است که معنى دوم(موافقت غرض) درعدل مثلا جهت‏حسن است نه معنى‏حسن، بلکه معنى حسن در او، آن‏استحقاق مدح و جزاست.

سوم استحقاق ثواب اخروى نیزیکى از افراد همین معنى است زیرااستحقاق جزا اعم است از اینکه ازجانب خالق باشد یا از جانب خلق. (??)

رد نظریه اشاعره و اثبات آن از نظرعدلیه
الف - راى اشعریان در رد حسن وقبح عقلى و پاسخ به شبهه آنان :

?) اگر حسن و قبح عقلى بود نیکى‏و بدى هر عمل بر ما واضح بودچنانکه (کل از جزء بزرگتر است‏برماواضح است)، جواب آن است که‏بسیارى از ضروریات بر بعضى مردم‏مخفى مى‏شوند براى آنکه تصور آنهارا نکرده‏اند و نیز ما ادعا نمودیم حسن‏و قبح عقلى است نه ضرورى .

?- اگر حسن و قبح عقلى باشدجهات با یکدیگر تعارض مى‏کنند وانسان فرو مى‏ماند و نمى‏داند چه کندمثلا دروغى که پیغمبرى را از قتل‏برهاند، دروغ قبیح است و رهانیدن‏پیغمبر، واجب و نیز اگر کسى وعده‏کند فردا دروغى خواهم گفت، اگردروغ بگوید قبیح است و اگر نگویدخلاف وعده و آن هم قبیح است . درجواب باید گفت: این سخن منافى‏دعوى ما نیست; زیرا نجات دادن‏پیغمبر نیکو است در عقل ، و دروغ‏گفتن زشت است در عقل ، و عاجزبودن یک تن از عمل به مقتضاى هردوموجب آن نیست که نجات پیغمبرنیکو نباشد یا دروغ قبیح نباشد، چنانکه ظالمى که بر شهرى مسلط‏است و از کشتن و غصب اموال و زجرو آزار خلق دریغ ندارد، نجات دادن‏مردم از شر او نیکو است و کسى‏نمى‏تواند این عمل واجب را انجام‏دهد، عجز دلیل آن نیست که باید ظلم‏را کار نیکویى شمرد اما وظیفه شخص‏آن است که در هنگام تعارض، یکى راکه قباحتش کمتر است مرتکب شود وتخلص جوید، مثلا دروغ نگوید وپیغمبر را برهاند و فردا راست‏بگوید وخلف وعده کند و عذر بخواهد ازکسى که وعده دروغ به او داده است. (??)

?- اگر عقل مستقل به حسن و قبح‏باشد و امر و نهى شارع تعلق نگیردمگر به حسن و قبح واقعى، پس‏بایستى تکلیف کافر به ایمان جایزنباشد، با علم خدا به عدم قبول ایمان‏از سوى او، زیرا تکلیف نمودن کافر باءقطع به قبول نکردن او آیا فایده‏اى برآن مترتب است‏یا خیر؟ اگر نباشدتکلیف او عبث و لغو خواهد بود وصدور آن از خدا محال است و اگرفایده‏اى مترتب باشد، آن فایده آیا به‏خدا مى‏رسد یا به مکلف یا عاید غیر؟

اما خدا، که محال است زیرا اوغنى بالذات است، و اما مکلف، آن‏فایده نفع است‏یا ضرر؟ ضرر نیزمحال است; زیرا تکلیف نمودن براى‏ایصال ضرر، قبیح است و اگر نفع‏است فرض این است که خدا مى‏داندکه قبول ایمان نمى‏کند پس چه نفعى‏در آن متصور است و اما اگر آن فایده‏عاید غیر باشد، چگونه تصور مى‏شودکه خدا بنده را براى ایصال نفع به غیرعذاب کند، و آن محال است; حال‏آنکه قطعا مى‏دانیم که خداوند کفار رامکلف به ایمان کرده و اجماع بر آن‏قائم است و از اینجا مى‏فهمیم که عقل‏حاکم به حسن و قبح قبل از ورود شرع‏نیست، یا بناى امر و نهى شارع برحسن و قبح واقعى نیست. (??)

در جواب باید گفت: تکلیف کافربه ایمان عقلا حسن است هرچند علم‏به عدم آن از سوى او باشد زیرا عرضه‏داشتن حیات دائمى اخروى و منافع به‏اوست و این امرى است مطلوب وحسن براى کافر و مسلمان و آنچه‏شرط تکلیف است از اختیار و قدرت‏و تمکن براى او موجود است و علم‏الهى به عدم قبول او سلب اختیار از اونمى‏کند و علت‏براى عدم صدور ایمان‏از او نمى‏شود، پس امتناع از قبول‏ایمان به سوء اختیار او خواهد بود وحجت‏بر او تمام مى‏شود و فایده دیگرآنکه نمى‏تواند در قیامت متعذر شود وبگوید خدایا تو اگر مرا به ایمان‏مى‏خواندى البته قبول مى‏کردم و اکنون‏به منافع دائمى مى‏رسیدم، تو لطف‏خود را از من منع کردى . (??)

اثبات حسن و قبح عقلى قبل از شرعى
?- حسن و قبح افعال به عقل ثابت‏است نه به شرع، براى اینکه:

اولا : وجدان هرکس حتى ملاحده‏و حکماى هند که منکر شرایع و ادیان‏هستند به خوبى برخى از افعال ماننداحسان،راستى،درستى‏وزشتى‏و برخى‏دیگر چون ظلم و دروغ و نادرستى به‏ضرورت عقل حکم مى‏کند. (??)